سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 63020

  بازدید امروز : 5

  بازدید دیروز : 0

sisusk - دو سو پاد گذاری

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

 

درباره خودم

sisusk - دو سو پاد گذاری
مدیر وبلاگ : آقا مدیر[45]
نویسندگان وبلاگ :
م.ایوب (@)[20]

زوانش (@)[18]

تیشتر (@)[5]

sisusk[26]
ehsan naghibi (@)[0]


 

لینک به لوگوی من

sisusk - دو سو پاد گذاری

 

بایگانی

آنچه گذشت...!
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

شاد باش به جناب مدیر به امید فراموش کردن احلیل نداشته

نویسنده:sisusk::: سه شنبه 87/4/11::: ساعت 8:6 عصر

سلام جناب آق مودیر.از اینکه پس از مدتها وقت و حوصله و مرحمت نمودید وگوشه ی چشمی به زیر دستان فرمودید خدای را سپاسگذاریم خاصه که فرمایشات گهر باری هم مرقوم نموده اید که اگر سرمه ی چشمانمان کنیم شاید!درست است که از قدیم گفته اند : مرد و قولش! ولی هر کسی نداند ما که میدانیم مردانگی ما  را (بعد از مشروطه)  داخل شیشه ی الکل چپــانده اند

و این مردانگی نیم بند البته در بسیاری از موارد موجد  توهمات جالبی هم شده .فی المثل  اینکه آدم را با طناب پوسیده ی رفاقت چاه نشین می کند  و تا بخواهی بجنبی در اسفل السافلین وبلاگ نویسی گرفتار.برای تخاطب گل کرفته ی جماعت بیشکل و  رنگ و بو و خاصیت  زر زدن همان و گرفتار خاله زنک بازی نشدن پیشکش.سخت است وارد زر زدن و هوچی گری نشدن و تاسف ماجرا اینجاست که سر نخ ماجرا خیلی دست تو نیست...بگذریم. اما غرض از این سودا نوشته احترام به جناب مودیر است از پی تشریف فرمایی ملوکانه به این مکان ( این حرامزادگی بی نقاب) و عرض این مطلب است که زین پس نوشتن در این مکان را به صلاح نمی دانیم و افسار این وبلاگ را به دیگر ناگردانندگان و آق مودیر اخیرن رویت شده وامی گذاریم.دوستان   آشنا خود می دانند مطالب جدید و ادامه ی مطالب قبلی را چگونه پی بگیرند.

 

   عزت زیاد 



در دامن یونان (2)

نویسنده:sisusk::: دوشنبه 87/3/27::: ساعت 8:51 عصر
متا فیزیک تمثیل:philodoxa     

...چنانکه گفتیم فیلون یهودی آغازنده ی رویکردی تمثیلی و قرینه ساز به بزرگان یونانی بود و البته نه آخرین.اکنون پرسش اینجاست که با وجود مشاهده ی تمثیل و استدلال مبتنی بر آن در زوایای اندیشه ی یونان چرا ما فیلون یهودی و نگاه تمثیلی شرطی او را تخطی از یونان می دانیم؟

به نظر می رسد اینگونه استفاده از مقایسه ،تشبیه،تمثیل و قرینه سازی در تحلیل نهایی بازیافتن مجهولی در مجهول دیگر

 است یا به تعبیر دقیق تر بازیافتن مجهولی در مجهول معلوم پنداشته شده ی دیگر و این چیزی جز عادت و اعتیاد به عقاید پیشیافته و پیشساخته نیست فراموش نکنیم که ارسطوی بزرگ در بررسی فیلسوفان پیشین فلسفه را  یگانه دانش آزاد

 دانسته است «... زیرا تنها این دانش است که به خاطر خودش وجود دارد » (نک: متافیزیک_کتاب اول آلفای بزرگ صفحه ی 9)

     فرق است میان دوست داشتن دانش فارق از حقایق پیش یافته (philosofia) یا دانش ورزی و دوست داشتن عقاید

(philodoxa) یا عقیده ورزی.این را هم اضافه کنیم که  به نظر ما فلسفه در کتاب های آلفای بزرگ و کوچک متافیزیک ارسطو 

 به خود آگاه می شود (نک:متا فیزیک_کتاب دوم آلفای کوچک فصل 3 صفحه ی 53 :ملاحظاتی درباره ی روش)

اکنون پرسش بزرگتری خود نمایی می کند :شرایط جامعه ای که اجازه ی حضور «یگانه دانش آزاد » را در خود می دهد چیست؟

یا به تعبیری در یونان چگونه بوده است؟ به نظر ما پاسخ به پرسش فوق پنجره ایست برای دیدن تعامل یا تجاهل اندیشه ی ما با یونان ...(ادامه دارد)

                       با احترام و سپاس به دوست بالنده و گرامی جناب افشین توحیدی



در دامن یونان...

نویسنده:sisusk::: دوشنبه 87/2/9::: ساعت 7:55 عصر

      

  در دامن یونان  و یونانی مآبی نبودن دشوار است و کلام و لغز را اگر که خدشه دار نکند بی بته و ستر ون نبودن آن را تضمین هم نمی کند.در دامن یونان ماندن هم ای بسا بی دشواری نیست. سخن گفتن به باره ی یونان چندان شاید سخت نباشد چندان که آسان هم نیست اگر که نخواهیم در دام ذات گرایی فروکاهنده بیافتیم که تاریخ را تاریخ یونان بدانیم و هستی را هستی فرا داده شده در دامن روشنای عصر زرین و سیمین یونان.هر چند پر بی راه نبوده که جای گاه اقوام و ملل و دیگر فرهنگها را در نسبت سببی و نسبی دانسته اند  که با یونانیت بر قرار می شده... دانسته یا ندانسته!...له یا علیه! و اگر که ندای بازگشت به خویشتنی حداقل در جغرافیای هستی شناسانه ی اروپا بوده خویشتن را در یونان جسته و تعریف می کرده و می کند و بی راهه نرفته ایم اگر که حکم بر گفته را در  دامن غیر اروپا نیز جاری کنیم. کافی است نگاهی بیاندازیم مثلن به فرهنگ برزخی خودمان ..انگشت به هر کجای این سرا فرو کنیم حداقل اختلاطی از بلغم و صفرا ی یونانی هست هر چند در اصالت و نا اصالت آن حرف هست و حدیث . پرسش جالبتر از آن بده بستان گفتار( discours ) رایج در کوی و برزن ما است با یونان تحت همین عنوان بازگشت به ....بماند که بوده اند کسانی که ارتباط سر راست تری برقرار کرده اند بین ادیان ابراهیمی(سامی)و عصر طلایی یونان - در این زمینه شاید فیلون یهودی و زایش  تفسیر  تمثیلی در تفلسف او برای اینهمان کردن عهد عتیق و سقراط و ارسطو داستان جالبی باشد.....

....ادامه دارد!



اد بیت و اد بیات

نویسنده:sisusk::: سه شنبه 86/12/14::: ساعت 6:12 عصر
عنوان و معنون این پست برای ما یادآور تلاش نه چندان موفق شکل گرایان روس است در بندهش و پی ریزی اساسی ایستا برای نگاهی مثالی و علمی به مقال ادبیات .الباقی داستان را همه می دانیم که چه شد و  در واقع چه نشد واینکه این رهیافت ذات گرا ی نیم بند هر چه بود و هر قوتی که داشت اصل الاساس حیات بخش و اکوسیستم ادبیات(public ) را که دچار خدشه کرد بماند زیر سوال هم برد .

جستجوی این مطلب چندان سخت شاید نباشد و نیست که فرمالیسم روسی در بن خویش و در ناخود آگاهیش امری بود پارادخشانه  از سویی طلایه ی دار رویکردی تحویل گرا ،  روشمند وشبه  علمی بود و همزمان به دامن رمانتیسیم منفعلانه ای در می افتاد که باز مانده ی واکنش تب آلود نژاد ژرمن در برابر روشنگری بود و شعار ش یا بهتر بگوییم اشعارش را در وصف و پاسداشت خرق عادت و تکینگی  ستوده شده در انجیل سرود که البته "از در تنگ وارد شوید" یا "از راههایی مروید که روندگان آن بسیارند"شکل شکیل تر و متفلسفانه  آن را در وعظ_فلسفه ی کیر کگور می توان دید و نقد ش به  publikum یا همگان. و ما حصل ایندو چیزی  بجز از دست رفتن   public در معنایی که هنر شهری و شهر نشین و وفادار به آرمان شهر یت در دامان آن زاده شد و صد البته چرخه ی مناسبات اقتصادی خود را هم یافت

این توضیح را بدهکارم که چگونه می توان سرشت تغزلی و سانتی مانتال رومانتیسیسم را  با روحیه ی عبوس و سرد فرمالیسم هم سو کرد ؟جواب آنکه آندو در تخریب  public همبودی و در هم تنیدگی خود را با صدای بلند اعلام کرده اند(می کنند)هر دو تیزی دندان های خود را به  "شهریت" و "شهرنشینی"نشان داده اند.ظاهرن هر دو رویکرد با پسوند" _وند"دچار بحران وجود شناختی می شوند فلذا مفهوم "شهروندی" و "شهریت" در کت هیچ یک نرفت این بود که هر یک به گونه ای در دامن اپوزیسیون آویختند یکی در عمق تاریک جنگل و سادگی و بساطت دهکده خانه ساخت و  دیگری در کنج آکادمی سر بر بالین آرامش نهاد که هر دو دارای تبار و کارکردی غیر شهر ی ویا حتا ضد شهری بودند ..تقابلی مادی یا صوری در عین مقارنت جغرافیایی( جبر جغرافیا!!!)

       انکار این نکته سخت خنده دار است که در اقتصاد سیاسی زیبا شناسی مدرن public فاکتوریست مهم و مبهم   شاید در تحلیل نهایی (شاید!)بتوان خیلی از نکات تاریک و زوایای مغفول را در پرتو آن رمز گشایی کرد که البته آن را به مفهومی خطرناک هم تبدیل می کند..اما در اهمیت راهبردیش  همین بس که حتی نخبه گراترین و خاص ترین سویه ها را هم به کرنش وا  می دارد آنجا که این سویه هارا به صرافت توضیح خود (اثر خود) برای انسان میانمایه ی تازه به دوران رسیده ای که مولود شهر است می اندازد (پدیده ی مانیفست نویسی) یا به زبانی دیگر استریپ تیز برای جلب و اخذ مشتری!

 

       زمانی این پرسش مهم بود که ملاک شعر بودن یا نبودن یک "چیز" در چیست؟اما این پرسش اینک دیگر نقشی کانونیک ندارد که همین نکته را می توان پارادوکسی گیج کننده و جالب  در نوع خود دانست  که البته قصد ررسیش را ندارم .......!

      زمانی هنر خود را در و برای حوزه های دیگر موجه می کرد (روانشناسی ..متا فیزیک... سیاست و....) و" جهتی کافی" برای بودن و مهمتر از آن برای ارائه شدن می یافت اما امروز علی رغم استقلال کاذب و ظاهریش  "جهتی کافی" برای مصرف در public ندارد.پس چرا هنوز می شعریم؟چرا شعر هست به جای آنکه نباشد؟

 


جنبش لولــــهنگـــــــــــــ بدستان در صف مانده!

نویسنده:sisusk::: چهارشنبه 86/10/26::: ساعت 5:53 عصر
علی الحساب حوصله ی نبشت مطلب نو نداریم علی الخصوص در این سرما و بی گازی که ظاهر الامر چیزهای زیادی را به آلاسکا و یخمک تبدیل کرده تا ظاهر و باطن مان جفت و جور شود خاصه پس از شعارهای هوشمندانه و مردم پسندانه و ای بسا خدا پسندانه ی دولت کریمه و انقلابی در این باب که نفت و متعلقات و بقیة القضایای مستحدثه  حکمن از آن  سفره های ملت و امت است حتی اگر بو ی گند آن شامه را ننوازد و آدم را یاد قطر العین ( جنی بد بو در گلستان سعدی )بیاندازد....لیکن ماجرا ا ز آنجا برای ما شوخی شوخی جدی شد که کون مبارک (حتی!)که سالهای سال از اخبار و اکناف بی خبر که نه اما در حد اقل مراودات با موضوع و بلا موضوع بود هم در یک شب سرد زمستانی کشفیات مربوطه را کرد تا جایی که امروزه روز شخصن و مستقلن  تبدیل به صاحب نگر و بلکه عمل گردیده و همین چس مثقال وقت و مدت کافی بود تا آثار عدیده ونتایج پسندیده از خامه ی مبارک صادر کند که یحمل می توان مطالب مربوطه را در www.mabaal.welcom مبسوطن مشاهده نمود.....
خواهش مند است نظرات و پیشنهادات مربوطه را حتمن و انصافن وایضن برادرانه با ما در میان بگذارید تا در اسرع وقت ....آره!

< type=text/java>GetBC(83);


لابد!

نویسنده:sisusk::: شنبه 86/10/8::: ساعت 9:46 عصر
سلام!
اجرکم مقبول!
ما بالا خره حالیمون نشد ترکیب نا مبسوط "مرگ آگاهی" کی قصد رها کردن نا اندیشه ی پارسی را دارد؟...این پسوند "آگاهی" برای خودش داستان جالبی دارد....اصلن "وند" ها
در زبان و اندیشه ی پارسی یتیم مانده اند.....پس از یک دوره ی طولانی فترت ( از قرن 4)
که "وند"های زبان پارسی را به خاطره ای مطبوع تبدیل نمود ،اکنون رجعتی دوباره به استفاده ی
مجدد از آنها در ذهن و زبان دوستان مشاهده شدنی است لیکن مناط استفاده ی از آنها چندان منقح نیست."وند"ها نقشمایه های بسیار بزرگی در دقت بخشی و وضوح به اندیشه ها دارند.
اصلن وضوح و سر راستی، فی الجمله نقطه عطف اندیشه ی نو است ( ویلیام اکام و دکارت را به خاطر بیاورید)...اندیشه ی نو دقیق است اما نه لزومن از نوع تحلیلی.اینکه دقت غیر تحلیلی
چگونه افاده می شود ،خود سر فصلی بزرگ است اما با نگاهی به این عرصه دیدنی است چگونگی حضور "وند"ها در متن....حالا قصه قصه ی ماست و حضور "وند"هایی که نه تنها "دقت"
غیر تحلیلی در متن را موجب نمی شوند بلکه بر ابهام "زمان ــــ مکان "متن می افزایند.از جمله
"وند" هایی که امروزه روز در این ولایت ابهام زا است و کارکردی اتفاقن ایدئولوژیک هم دارد پسوند مطنطن " آگاهی" است.....وقتی هم از آقایان پرس و جو میکنی ، توضیح آنها آدم را یاد
گوشه ی" یتیمک" در دستگاه ابوعطا می اندازد نه دانشورزی(تا کید می کنیم"ورزی")
راستی این فضای استعاریک کی مجال ورزیدن اندیشه می دهد به ما؟

بیگلی بیگلی در سرزمین جملات قصار

نویسنده:sisusk::: جمعه 86/9/23::: ساعت 8:46 عصر

           

                 دیگران را ببخش! نه به این خاطر که آنها سزاوار بخشش تو هستند،بدین دلیل که تو سزاوار آرامشی.       

                                                                                                                                                         زرتشت

               هر دگرگونی، حتی آنچه مشتاقش بوده ایم غمی در خود دارد زیرا هر آنچه پشت سر می گذاریم بخشی

              از وجود ماست،باید بمیریم تا دوباره زاده شویم.             به نقل از هادی جیگر!!!!(مخمللللللللللللل)



   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آخری
[عناوین آرشیوشده]


[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com