سلام جناب آق مودیر.از اینکه پس از مدتها وقت و حوصله و مرحمت نمودید وگوشه ی چشمی به زیر دستان فرمودید خدای را سپاسگذاریم خاصه که فرمایشات گهر باری هم مرقوم نموده اید که اگر سرمه ی چشمانمان کنیم شاید!درست است که از قدیم گفته اند : مرد و قولش! ولی هر کسی نداند ما که میدانیم مردانگی ما را (بعد از مشروطه) داخل شیشه ی الکل چپــانده اند
و این مردانگی نیم بند البته در بسیاری از موارد موجد توهمات جالبی هم شده .فی المثل اینکه آدم را با طناب پوسیده ی رفاقت چاه نشین می کند و تا بخواهی بجنبی در اسفل السافلین وبلاگ نویسی گرفتار.برای تخاطب گل کرفته ی جماعت بیشکل و رنگ و بو و خاصیت زر زدن همان و گرفتار خاله زنک بازی نشدن پیشکش.سخت است وارد زر زدن و هوچی گری نشدن و تاسف ماجرا اینجاست که سر نخ ماجرا خیلی دست تو نیست...بگذریم. اما غرض از این سودا نوشته احترام به جناب مودیر است از پی تشریف فرمایی ملوکانه به این مکان ( این حرامزادگی بی نقاب) و عرض این مطلب است که زین پس نوشتن در این مکان را به صلاح نمی دانیم و افسار این وبلاگ را به دیگر ناگردانندگان و آق مودیر اخیرن رویت شده وامی گذاریم.دوستان آشنا خود می دانند مطالب جدید و ادامه ی مطالب قبلی را چگونه پی بگیرند.
عزت زیاد