در دامن یونان و یونانی مآبی نبودن دشوار است و کلام و لغز را اگر که خدشه دار نکند بی بته و ستر ون نبودن آن را تضمین هم نمی کند.در دامن یونان ماندن هم ای بسا بی دشواری نیست. سخن گفتن به باره ی یونان چندان شاید سخت نباشد چندان که آسان هم نیست اگر که نخواهیم در دام ذات گرایی فروکاهنده بیافتیم که تاریخ را تاریخ یونان بدانیم و هستی را هستی فرا داده شده در دامن روشنای عصر زرین و سیمین یونان.هر چند پر بی راه نبوده که جای گاه اقوام و ملل و دیگر فرهنگها را در نسبت سببی و نسبی دانسته اند که با یونانیت بر قرار می شده... دانسته یا ندانسته!...له یا علیه! و اگر که ندای بازگشت به خویشتنی حداقل در جغرافیای هستی شناسانه ی اروپا بوده خویشتن را در یونان جسته و تعریف می کرده و می کند و بی راهه نرفته ایم اگر که حکم بر گفته را در دامن غیر اروپا نیز جاری کنیم. کافی است نگاهی بیاندازیم مثلن به فرهنگ برزخی خودمان ..انگشت به هر کجای این سرا فرو کنیم حداقل اختلاطی از بلغم و صفرا ی یونانی هست هر چند در اصالت و نا اصالت آن حرف هست و حدیث . پرسش جالبتر از آن بده بستان گفتار( discours ) رایج در کوی و برزن ما است با یونان تحت همین عنوان بازگشت به ....بماند که بوده اند کسانی که ارتباط سر راست تری برقرار کرده اند بین ادیان ابراهیمی(سامی)و عصر طلایی یونان - در این زمینه شاید فیلون یهودی و زایش تفسیر تمثیلی در تفلسف او برای اینهمان کردن عهد عتیق و سقراط و ارسطو داستان جالبی باشد.....
....ادامه دارد!