اول فکر کردم خیلی تغییر کرده. دیگه اون آدم سابق نیست. اما به جای احساس غریبگی ، حس کردم خیلی آشناست. یک آشنای قدیمی. خودش بود. خود خودش !
- این مدت کجا بودی؟ چه کار می کردی؟
- دنبال حقیقت...
حس کردم خیلی دور شدم. خیلی دور . نه از اون ، از خودم! دیگه خودم نبودم . کجا جا گذاشته بودمش؟
باید بر گردم پیداش کنم. زود باید پیداش کنم. خیلی دلم براش تنگ شده
کجایی؟
کی تو رو از من گرفت؟
کی دزدیدت؟
به کدوم دوره گرد دلال فرمختمت؟
به چه بهایی؟
...
نمی دونم . فقط می دونم می خوام زودتر پیدات کنم. فقط ای کاش زیادی دیر نشده باشه.
آهای ... کسی می تونه منو پیدا کنه؟