در یادداشت قبلی پرسیدم وقتی مفهومی ( کلمه ای ) به ذهن ما می رسد چه اتفاقی می افتد ؟ من اصلا قصد فلسفه بازی احمقانه ندارم . فکر می کنم حل این مسئله راه حل مسائل دیگری می تواند باشد . که بسیار مهم ترند .
وقتی می گوییم صندلی منظورمان دقیقا چیست ؟ بسیاری از مفاهیم برای ما بار تصویری دارند مثل صندلی . اما علاوه بر بار تصویری بار کارکردی نیز وجود دارد . پس لفظ صندلی علاوه بر تصویری که در ذهن میسازد برای نشستن استعمال می شود ! هم تصویر ، هم نشستن نوعی تاثر به حساب می آیند . قبول ؟ گاهی چشم متاثر می شود گاهی نشیمنگاه و گاهی احساس خستگی ما !
کار از اینجا به بعد ساده می شود ؛ هر کلمه ای که دیدیم ببینیم چه تاثری در ما به وجود می آورد ؟ همه ی تاثر ها قابل تحویل به تاثرات ساده اند . تاثرات ساده با فرض من می توانند هم از جمله حواس پنجگانه باشند هم احساسات درونی خودمان ، آنچه ما در می یابیم . از خستگی و درد تا عشق تا خماری و مستی !
حالا اگر بخواهیم با این شیوه دست به تعریف مفاهیم بزنیم فکر می کنم جهان مان منطقی تر بشود ! هدف من گریز از توهم و کج فهمی جهانی است که در آن زندگی می کنیم .
هنوز زود است که بخواهیم روح را تعریف کنیم !
|