دو ابرو
دو در هم شعله
و لیلی
تا صحن بی اشارت و بودن
آه
گفتم پنهانم از
آن گاه می نشست پلک های تو بر سنگواره های هیاکل
دنبال لحظه ای
که بردارد رقص از میانه ی میدان
و جدال بی میدان
من ِ بی کتاب
بکارت از سراب می گیرم و
جستی با مردان مؤنث
تا حجله ی مار
رنگین تر از شب
عاشق تر از مار
هوای باران را
گشایشی
نیاز به سنگ و شعله و شب نیست
ای پلک ای بی انتها
که خواهشی دگر در خوانش آخر
وای مردگان زنگ
کفنتان
از کف
ضلع آفتابی پهلو یا کلمه
علی میر کازهی