• وبلاگ : دو سو پاد گذاري
  • يادداشت : هنوز هم ....
  • نظرات : 0 خصوصي ، 22 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + س 
    عشق است آق مودير!
    + آقا مدير 

    پسنديديم تفلسفتان را،

    پايدار باد چنين فلسفيدني.

    + سي 

    ......و حاصل د نيــــــــا نا اذ ي و و بــــــــال

    فرمــــو د: بر چشمت بوسه د هـــــم،آن وقت كه شاهد بودي يك شفتالو ندادي.

    بدينوسيله موافقت شديد اللحن و اكيد الوهن خود را مبني بر فقدان لحن انديشه ورزانه در اين مسلسل اعلام مي داريم!به هر حال رخداد چندان دويچمگويانه اي

    نبود،بيشتر دويفحشگويانه بود اما نه به دليلي كه شما فرموديد(عصبي شديم) اگر به سر اين سلسله مراجعه بفرماييد و اخلاق پديدار شناسانه ي

    مذكوره را اپوخه نفرماييد لاجرم.مواجه مي شويد با آغازي كه هر چه بود اندبشه ورزانه نبود كه مشمول پيش و فرو رفتن بشود به فرمايش شاعره ي محترمه .به هر حال آغاز يدن شما در اين سلسله چندان مستعد معانقه نبود، بود؟آغاز بود اما به شرط ،نه لابشرط!اين آغاز پايان چيزهاي زيادي بود :ادب ،اخلاق......! آغاز شما مخاطب داشت اما تخاطب خير.

    به قول همان شيخ بزرگوار شما:زلزله ي زمين از شاخ گاو بودي ،جمله ي زمين بلرزيدي.

    باز به قول همان شيخ : كسي در بند صلح باشد چنين معامله كند،چنين سخن گويد؟

    هر چند ما آرزو كنيم صلح كل را براي شما.ان شاء الله.

    فرموديد در من هم مثل خودتان اخلاق......!

    عارضم كه اخوي جان ! باز همان شيخ كبير (اعلي الله نامه)فرمود:

    الـــــــفضل للــــــمتقدم.

    اين موجز را كه توي جيب مبارك داشته باشيد چهارمن و پنجمن و ششمن با يك تير به دست است.

    فرموديد چه دروغ زنيم ما انديشه- ورزان ، يك اصلاح كوچك مي كنيم و تمام:

    چه هتاكيم ما انديشه نورزان!

    در پايان ما نيز خواهانيم آنچه را كه شما خواهيد از حضرت باري.تي فدا!

    اي.........جـــــــــــــــــان! به قول بقيت المشايخ.

    + سي 

    بيا تا كنارت گيريم!

    اول آنكه نشانه را فقط كلمه نگرفتيم،دوم : تصور مكانيكي و كلكتيو از متن هم نداريم.بله متن همايش كلمات نيست،ما هم چنين خبطي نكرديم برادر كه شما ما را زنده بگور مي فرماييد!حرف اما اين بود كه:اگر قايل به هويت يكه و خودباشي به نام متن ،در تحليل هاي سمانتيكي باشيم دچار بحرانهاي نا خواسته اي مي شويم....از جمله آنچه شما فرموديد و به نام ما نامگذاري كرديد!...شما فرموديد:برادر آخر بايد تمايز نهاد ميان متن منطقي،متن فلسفي..... حرف ما اين بود كه اگر قايل به هويت يكه و تراگذرنده اي به نام متن وتقسيم بندي آنها باشيد با اين نگاه در تقابل است كه متن همواره بيرونش را به درونش فرا مي خواند به واسطه ي اجرا و تاويل و اينكه مجري و مفسر بواسطه ي سوار شدن بر موج تخيل و زبان و كنش همواره مي تواند فاصله ي هر دو متني را طي كند!(...ز را به شقيقه مرتبط فرمايد)فلذا نفس تقسيم بندي مستحيل مي شود و يكه بودن و انقسام قسمها منطق خويش را از دست مي دهند (بواسطه ي خود نباشي منطوق!).حاصل آن تجديد مدام مرزها و هويت ها ست ،يعني مسمي يك موجود نيست نه؟

    اينها را كه لحاظ كنيم درون و بيرون متن ديگر واجد معنا نخواهد بود كه شما نتيجه بگيريد رفتار هم پايش درون متن باز مي شود(نامرد حداقل پاي جنيفر لوپز را درون متن باز ميكردي!)

    حرف اما اين بود كه اجرا اصيل تر از متن است برادر !متن خاموش و ساكت است .مهمترين اصل هرمنوتيك شايد اين باشد : از متن نمي توان چيزي بر داشت مگر آنكه قبلن چيزي در ان گذاشته باشيم...همان چيزي را كه كاشته ايد درو خواهيد فرمود!

    ضمنن اينها كه گفتيم (درست يا غلط)بي ارتباط نيست با تصور انحلال شيرازه ي كتاب براي دريدا و ويتگنشتاين و فكر نمي كنم خيلي نياز به فاتحه ي شما وما داشته باشد.زنده به گور نمي فرماييد ما را؟

    + حاتم 

    خاستم اين پيام را خصوصي بفرستم اما ديدم پيشتر خصوصي /عمومي را رعايت نكرده ايم. گفتم همينجا بنويسم.

    اولن بنده نسبت به خودم نقد دارم شيوه و عصبيت مهار ناشده را در نوشتار م نمي پسندم شخصي كردن بحث را هم!

    دومن بنده داعيه اي ندارم فكر هم نمي كنم صاحب قلمي را در اين ديار بشناسم كه جايگاهي را كه ما دو تن جعل كرديم و ادا و اطوار ش را.....بگذريم.

    سومن مي پذيرم كه سواد آنچناني ندارم اعتراف ميكنم از نوشته هايتان و پاسخ هايتان به وجد آمدم به قولي از شما آموختم.فروتني ايراني نميكنم به جايش از خاندهايم دفاع هم ميكنم چنان كه افتد و داني!

    چهارمن دوست عزيز در شما هم مثل خودم اخلاق فرهيخته گي نميبينم!

    بيچاره اين مملكت با داعيه داراني چون من وشما!هنوز انديشه و ابزار را دوري نياموخته ايم!

    پنجمن به وجد مي آيم انديشه ورزي ميبينم اما اين ورزش چرا كالبد و جانمان را سر و شكل نمي دهد؟ درديست جان فرسا!

    ششمن ادامه گفتگو را بدين سياق به صلاح نميدانم! ميترسم ببازم و ببازيم ميخاهم بيا نديشم كه چرا اينگونه مي تازيم جايي كه بايد متامل بود و متحمل! چه دروغ زنيم ما انديشه - ورزان.

    هفتمن اگر جسارتي شد پوزش مي خاهم نوشت مارا كساني ديگر هم خانده اند لابد! پس !فاش پوزش خاستم كه ستمي بر شما نرفته باشد.

    هشتمن من و شما همديگر را نمي شناسيم عطف به نكره ي شما! اما هر دو درد انديشه داريم شايد كه صاحب آن هم باشيم يا نباشيم! هو الحكيم به قول قدما! ما به تصادف آمديم به ارتكابي عمد ميرويم!

    اميدوارم بنده ي حقير را مجال شدن باشد به هيات انساني يا انديشه ورانه!

    به صلاح نيست ادامه بحث همينجا زمينش بگذاريم ور نه او ما را زمين ميگذارد!

    آرزو ميكنم در فضايي محترمانه تر بيا نديشم و بيا نديشي ! آرزو ميكنم و اگر چه جوان نيستم آنرا عيب نميشمارم!

    پيروز باشيد و مستدام!

    + حاتم 

    سلام بر شما و هنگامه تان!

    اولن خاهش بعلاوه ي پوزش منهاي يورش تقسيم بر تو!(يحتمل!)

    ثانين ماهم با موافقت شما مرافقت داريم كه منافقت نداريم!

    اول نشانه فقط كلمه نيست رفتاري كه شما ميگوييد هم پايش درون خود متن است. متن فقط همايش كلمات نيست.ادا اطوارت و خنده و ناخنديدنت متن و معناستوغيره !آخر بنده ي خدا تصورت از متن كه خدا بيامرز دارد!

    ضمنن به جاي اينكه مثل مادر بزرگها داد از تباهي عمر دم بزني چشم و چالت را به ديگ غذايت بدوز ببين چي تويش ريختي خودت خبر نداري!

    آخه داداششششش!متن ها را خودت داري تقسيم ميكني (حتمن تفاوتي هست بين خانه ها)و(هر احمقي.....).پس نگو(كيست و چه معياريست؟).

    اگر تقسيم در و با اتوريته امكان مي يابد. خودت هم كه بعله!

    يا اگر ربطي به پروتكل و اتوريته ندارد ما هم بعله!

    خانه و مرز و دولت ملت وملت دولت وايل و قبيله و پسر عمو بازي را كنار بگذار ديگر !اينجا شبكه است برادر!به تاسي از نامجو:دولوز دولوز دولوز دولوز....از خيال سروري گذر .....

    ديگر اينكه بله اخوي !گاهي رسانش هم سخت مي شود چه برسد به هم رسانش!

    آخر تو: اين جمله ات را داوري نمي توان كرد . دشنام گفتي منهم ميبخشمت!اما اگر در مورد هايدگر حرفي داري بزن ميشنويم اينكه نامش را بياوري تا نام مرا لجن مال كني فعلي است در خور تو لابد به دلايل پديدار شناسانه!

    آخر من: هم بنده ي حقير هم حضرتعالي با لحن انديشه گرانه پيش نميرويم(تو هيچگاه پيش نرفتي تو فرو رفتي!) فكر ميكنم عصبي شديم به قول شيخي كسي نيست كه در او انانيت نباشدو ما نيز !

    بيا آشتي كن برادر! بيا دشنام نده !عربده نكش! پسر خوبي باش !

    ما هم سلامتي شما را خاهانيم به خاطر خودمان !دليلش را از هگل بپرس!

    + سي 

    سلام بر تو و طنازيهاي نابهنگامت!

    اولن از بذل توجهت ممنونم البت منهاي بذله هاي ....!!!( لابد!)

    ثانين ما هم با اكثر فرمايشات شما موافقيم علي الخصوص آنچه در آغاز آمد فقط دو نكته به آن مي افزاييم از بابت ايضاح و انفراق!

    اول از همه آنكه رفتار مرزباره ي هرمنوتيك و حتي معنا شناسي است...يعني گونه ي اجراي يك متن هم گونه اي هستي بخشي به متن و ملازمانش هست...اين از جمله موارديست كه مجاز نيستيم فقط به گفتن اينكه *جاي متن است كه معنا ي كلمه را تعيين و آنرا قابل دفاع يا آسيب پذير مي سازد*

    كه احتمالن منظور شما اين است كه كلمه در بافتش معنامند است!....گونه ي اجراي يك متن البته فقط بافت و حد و رسم دادن درونمان يك متن نيست

    نابسندگي اين نگاه را وقتي مي بينيم كه پاي رفتار نيز به ماجرا باز شود (مخصوصن از نوع متجاوزانه اش) خلاصه اينكه متن واحد متعالي و مستقلي براي صرف تحليل معنا نيست .متن را فراموش كنيد...به نظر ما متن در شكل مستفاد اينگونه تحليلها پيش برنده ي تحليل نيست و شديدن بحرانزاست .ضمن آنكه به هيچ *متني* هويت و كالبد يكه ي اينهمان نمي توان الصاق كرد و .....

    دوم آنكه شما ميفرماييد متنهاي منطقي،متنهاي فلسفي،متنهاي علمي.... سوال اينجاست كه كيست و با چه معياريست كه مي تواند آنها را جدا كند؟به نظر شما اين تمايز در سطحي ديگر و به شكلي كلان تر(كلانتر!) گزارده نمي شود؟آيا شكلي قراردادي به خود نمي گيرد؟به زبان لوژيكال(!) شما مقسم اين اقسام و تباين اين اقسام چيست؟آيا شكلي از استراتژي و اوتوريته در ايجاد آن مشاهده نمي شود؟

    بگذريم كه عمر، تبه شد!

    ثانين فرموديد جا و خانه و از اين قبيل ....ات!كه عارضيم به شما كه اگر رفتار را و پيشامد آن فرار داد را لحاظ كنيم ...حتا با همان تقسيم بندي شما هم كه ببينيم بايد بگوييم كه :اين خانه اگر مال من نيست مال تو هم نيست

    مال هر كي هست به من و تو چه داداش؟....اما حتمن تفاوتي هست بين خانه ها نه؟(خودت فرمودي!)هر احمقي با ديدن و خواندن متون موجود در اين خانه پي مي برد كه مثلن اينجا دفترچه تلفن نيست.يا ساكنان آن علاقه ي مستقيمي به ورزش ندارند.......الخ!

    ديگر اينكه همرسانش وجه مهم و مغفول مانده ي زبان وري ماست نه؟....

    آخر:بيچاره هايدگر كه تو در باره اش اينگونه بيانديشي و بدتر آنكه با اين اطمينان خبر هم بدهي آنهم در حالت....

    آرزومند سلامتي شما

    + حاتم 

    ضمنن آقا مدير يا صاحب خانه ات نوشته: زندگي در اين خانه همواره دو سو پاد گذارانه بوده و خاهد بود.

    تا باد چنين بادا

    + حاتم 

    سلام داداشششششششششش!

    اولن منظور من از جا را نفهميدي اخوي ! اين جاي ما يه كمي با آن -جاي شما فرق ميكندداداش!بنده عرض كردم متن را معنا-گزاره ندانيم متن را مرز گذاري ميكند بافتار ! ضمنن معنا گزاره نيست در داستان شكل مي يابد گفتم تمايز ميگذاريم در متن ها با داستان هايي كه مي سازند و خود را تحديد ميكنند.تو در مقابل كلام غريبه و آشنا تمايز ميگذاري مگر نه ؟ كلمه را در بافتش مي نهي . يكجا همان كلمه را دوستانه و ديگر جا خصمانه اش مي يابي .مسئله از اينجا شروع شد كه بنده گفتم در داستانها رفتار كلمات و متقابلن معنا ها با هم فرق ميكنند برادر آخر بايد تمايز نهاد ميان متن منطقي متن فلسفي متن علمي و متن طنازانه!گفتم گير دادن به آن (هايي) مسئله ساز بافت يا داستان را در نظر نميگيرد جاي متن است كه معنا ي كلمه را تعيين و آنرا قابل دفاع يا آسيب پذير مي سازد!مثل اين مي ماند كه توي يك نمايش مهندسي شده كه عامدانه دستور زبان را معلق ميكند بلند شوي و سوسكي بازي و سمج بازي در بياوري كه هي آقا چرا درست و غلط دستور ي را رعايت نميكني والخ.

    دومن هر جايي خانه تو نيست بعضي خانه ها و جا ها چار ديواري اختياري نيستند داداش!اينجايي هم كه تو ميگويي از آنجا هاست كه غيرتت را بيهوده صرف دفاعش مي كني چون ملك خصوصي تو نيست . ضمنن اخوي انديشه گر ي با بچه محلي گري يا گروي يا گرايي نميخواند جان شما!

    سومن به جان مادرم .منظورم همان (نمي تواند) بود حاضرم به مقدسات خودم و حضرتعالي يا هر كس ديگر قسم بخورم. جايي هست كه رابطه ي متن و مخاطب را گونه اي اتوريته شكل ميدهد كه سنجش به نظارت بدل ميشود به جان شما!

    چهارمن شما نيز همان ميكني كه نهي ميكني مگر نه ؟اينهمه عصبيت بد مستي نيست ؟ ولي به چشم حالمان را هم با شما انباز ميشويم تا مستي مان را بل تاب بياوريد

    والله ما هم منظورمان زشتي شما نبود فقط يه كمكي مشكل پسنديم

    پنجمن بيچاره هايدگر فكر ميكرد در مورد خودمان هم نكره تشريف داريم ضمنن شناخت يعني چه ؟ به دنيا آمد كار كرد مرد .چي را بشناسي برادر كلمه اي بشنو كلمه اي بگو جان كندن نمي خواهد ديگر

    ششمن ماهم سپاس ما هم تشكر ما چاكريم نگو جايي آ مال ما يي آ قشنگي پلنگي ...پلنگه ..چشم قشنگه....

    هفتمن در راستاي اولن شما عنايت كنيد مرز شهر و خانه تان را مشخص كنيد تا آشغال نريزيم....البته اميدوارم بي خانماني نباشي كه جهان را خانه ي خود ميكند و نفس ميبرد و هل من متجاوز مي طلبد.

    هشتمن ديگه چي بگم زياده عرضي نيست. دعا به جان شما ! چندشم ميشه به يه سوسك بگم سلامت باشي ولي خب رعايت ادب ميكنيم و آرزوي سلامتي!

    + سيسوسك 

    عليك سلام حاتم !

    كسي به شاعر داداييست شما البته ايراد نخواهد گرفت در صورتي كه هر جايي ديوان شعرش را با صداي بلند تورق نكند.بعضي گوشها براي دهان مبارك شاعر داداييست شما گوش شنوا نيستند....بگذريم كه اين مجازات صاحب خانه ايست كه بر سر سراي ننوشته:لعنت بر ......! استغفرا.. البته مدرنترش مي شود : شهر ما خانه ي ما!

    قابل توجه شما :هيچ كس متن آيرونيك را نمي تواند مزداهيك بسنجد.

    آنچه شما با اين عنوان به آن اشاره فرموديدهر چه باشد اين يكي نيست جون داداش!

    ضمنن داداش حالتو جاي ديگه ميكني بد مستي شو سر ما در مياري؟

    اول : منظور نظر ما از آن نكره اين نكره كه شما فرموديد نبود...هدف رساندن اين معني بود كه شما براي من ناشناخته هستيد نه اينكه زشت!

    در معناي مورد نظر من مثلن احديت خدا هم نكره است(انكر النكرات..به قول ابن عربي)

    دوم : نحو ، نحوه ي زيست زباني مشترك ماست حتي در شعر نحو گريز

    حالا چطور بر سر شاخ جلوس كنيم و بن ببريم؟

    سوم : سپاس از توجهت ( پارا لطف!)

    موفق باشيد
    + حاتم 

    سي عزيز .كسي به شاعر دادائيست ما ايراد نمي گيرد اگر گفته باشد : گاوها بر روي سيم تلگراف مي نشينند و گيتار مي نوازند . كسي متن آيرونيك را نظارت نميكند با بار يك پيمايي و دقت جو يي يك متن به قول سيسوسك مزداهيك و به قول ما لوژ يكال .

    در عالم مستي هم گفت مستانه ميشود.اين عالم را شما بافت بگير گفته را نشانه.معنامندي نشانه يعني: بافت اش را در ياب برادر.

    اولن به قول احمد غزالي در سوانح العشاق : آن نكره در حق كسي بود كه ...

    دومن سي جان از سوسكت بپرس تا يادت دهد كه اداي آن نحوي بيچاره را در نياوري

    سومن عزت و شوكت و مكنت شما ز ياد بلكه بيشتر از ز ياد (گور باباي پارادوكس ).

    چهارمن علي نگهدارت ميخوامت جيگر.

    از طرف انجمن اسلامي دانشکده رياضي ، شما را براي شرکت در همايش وبلاگ نويسان دانشگاه فردوسي در تاريخ 10 و 11 آذر ماه دعوت مي نماييم. براي کسب اطلاعات بيشتر ، به وبلاگ همايش سري بزنيد.
    در صورت تمايل جهت شركت در همايش برايمان كامنت بگذاريد.
    + سي 

    پارسي را فاس بداريم!

    سوسكي هايي!!!؟؟؟ ......اين :ي: سوسك را نكره مي كند درست مثل شما!فلذا قابل جمع نيست.ديگر اينكه : پـــــــي هــــــــر نـــــــوري مــــــــرو ، بلكه دام باشه داداش!

    يا علي عزت زياد!

    + حاتم 

    اولن چه سوسكي هايي پيدا ميشه سر از تفلسف در آورده و واقعن ان-تلكتوئل.. زهي خرد پارسي زهي به سوسكهايش

    دومن از اون بالا كفتر هم نياد سوسك/فيلسوف كه مياد زهي ماي تو پايين زهي سوسكك بالا زهي قامت رعنا زهي ما و تمنا زهي . . . .

    سومن ما با اولن و دومن موافق نبوده و نيستيم

    چهارمن پنجمني هميشه هست ها...

    پنجمن ششمن هفتن هشتمن نهمن.........

       1   2      >