• وبلاگ : دو سو پاد گذاري
  • يادداشت : يادم رفت والله!بعدا مي‏گم.
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + آريستوفان 

    يك حرفي هميشه مي‏زند، مي‏گويد مگر ما خودمان از كجا آمده‏ايم؟ كجا تنفس كرده‏ايم؟ من گفتم اين‏ها كه مي‏نويسد طنز نيست؛ يعني شبيه طنز هم نيست،‏ طعنه هم نيست، بيشتر انگار مال كره‏ي ديگري‏ست، از آن‏جا آمده، افتاده اين‏جا بي‏چاره، و اين‏طور مي‏گويد كه هر نوشته را كه مي‏بيني، از افق ديگري‏ست كه فرودستش را نگاه مي‏كند، آدم را ياد خميني‏ي كبير مي‏اندازد، وقت دست تكان دادن براي ملت ! من گفتم تخريب، او مي‏گويد فرافكني؛ گاهي هردوتاش مي‏شود يكي، فكر مي‏كنم. اگر اين خنده‏ها را از نگاه اين آدم، از صورت اين آدم برداري، مي‏گويد خنده؟ گفتم خنده هم نيست،‏ تحقير شايد !

    حالا خودماني: شما چه‏كار كرديد كه اين‏طور نباشد، جز اين‏كه هي به موسي بانگ بزنيد كه صبر كن... صبر كن... و بعد ماجراي خنده‏داري بشنود موسي، كه مرگ اين كودك بهتر بود

    ؟؟