يك حرفي هميشه ميزند، ميگويد مگر ما خودمان از كجا آمدهايم؟ كجا تنفس كردهايم؟ من گفتم اينها كه مينويسد طنز نيست؛ يعني شبيه طنز هم نيست، طعنه هم نيست، بيشتر انگار مال كرهي ديگريست، از آنجا آمده، افتاده اينجا بيچاره، و اينطور ميگويد كه هر نوشته را كه ميبيني، از افق ديگريست كه فرودستش را نگاه ميكند، آدم را ياد خمينيي كبير مياندازد، وقت دست تكان دادن براي ملت ! من گفتم تخريب، او ميگويد فرافكني؛ گاهي هردوتاش ميشود يكي، فكر ميكنم. اگر اين خندهها را از نگاه اين آدم، از صورت اين آدم برداري، ميگويد خنده؟ گفتم خنده هم نيست، تحقير شايد !
حالا خودماني: شما چهكار كرديد كه اينطور نباشد، جز اينكه هي به موسي بانگ بزنيد كه صبر كن... صبر كن... و بعد ماجراي خندهداري بشنود موسي، كه مرگ اين كودك بهتر بود
؟؟
براي تيشتر:
هستم!!!!!بيشتر از قبل!
براي مريم و زوانش گرامي دوستان خوبم:
سلام!
نوشته كمي عصبي است اما از روي نا اميدي .......نه!من كم كم ياد مي گيرم
با خودم روراست باشم ......براي فرهنگ و ريشه هايم ،كه شديدن آنها را دوست دارم و برايش نگرانم ،مويه مي كنم اما مي دانم فقط مرثيه سرايي كافي نيست ....اما بدون رو در بايستي بايد خراب كرد و فرو ريخت كه عمارت و اباداني در خرابيست!.....خراب كنيم، ريشه ها را ببينيم ،آفتها را بشنماسيم و باز بنا كنيم........اين كار كمي خشن است...مي دانم!
اصلا با اين همه انتقاد و بد بيني موافق نيستم اونم با اين شدت !
به هر حال همه ما داريم در اين وضع مي گذرونيم. هيچ كدوم تافته جدا بافته نيستيم
سلام..هنوز مشهدي؟ كارها خوب پيش رفت؟
نوشته نا اميد كننده اي بود اما متاسفانه حقيقت داره