• وبلاگ : دو سو پاد گذاري
  • يادداشت : ياد داشتكي براي دوست زبان انديشم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سيسوسكـــــــــــ 

    سلام!

    حرفهاي من بيشتر از آنكه به تراكتاتو س ربط داشته باشد به آلفرد تارسكي و مكتب منطقي لهستان مرتبط است و فكر مي كنم چيزي كه تو هم سعي مي كني بگي (علي الظاهر!) بيشتر رنگ و بوي آنجا را دارد!! بند 7 تراكتاتوس به نظر من در ايران دچار سوء استفاده گشته است!!!(تو رو نمي گم!!)اين چيزي كه شما نوشته ايد حتي با تقريري به گزاره ي 4.1212 رساله بيشتر نزديك است.

    پر سيدن از ماهيت زبان امروزه خيلي مورد توجه نيست زيرا براي زبان نمي توان ذات و اسانس در نظر گرفت مگر آنكه آنرا به يكي از اشكال آن فرو بكاهيم( گفتار،پاره گفتار،زبان روزمره،گفتمان،مجموعه ي جملات،ابزار ارتباط و.........)

    بيشتر سعي مي كنند ساز و كارهاي زباني را بررسي كنند.....

    و اما زبان يك مجموعه نيست ( حد اقل از زمان راسل اين را مي دانيم) اگر آنرا مجموعه در نظر بگيريم دچار پارادوكسهاي اساسي و بن بستهاي گيج كننده مي شويم ( قضيه ي نا تماميت گودل را در نظر بگيريد).....با اين تفاصيل وقتي از درون و بيرون زبان صحبت مي شود ،البته غير فني است و براي ساده سازي است كه بايد آن را لحاظ كرد!!! براي هر مجموعه اي درون و بيرون به سادگي قابل تعريف و تصور است ولي براي زبان خير!!!در اين رابطه مي توان ساعتها و ساعتها حرف زد...........

    چيستي زبان را نمي توان مثل چيستي هستنده هاي ديگر (با تعبيري ارسطويي) در نظر گرفت و به #زبان# آورد ،آن حديثي ديگر است ولي اگر صرفن نظر غير رسمي وغير فني مرا بخو اهيد ،زبان، بازي اشكال است ،زبان هزار توست ( لابيرنت)....و اگر كسي از من در باره ي زبان نپرسد ،مي دانم كه چيست ولي به محض پرسيدن ، تصور من از زبان دود مي شود و به هوا مي رود....( با احترام به آگوستينوس قديس)....