سلام به دوست نو يافته!
متن زيبا و شكوه اميز است ومجالي براي تامل.به نظر مي ايد لحظه اي ناب در ان به چنگ امده است .سوال اينجاست كه موضع ما در برخورد با اينگونه متون چگونه مي تواند باشد؟ پذيرفتني است كه پنجره هاي متفاوتي براي ديدن ان موجود باشد.به نظر من متن اندكي فريبنده است دلايل به صورت فشرده در پي خواهند امد .همينجا تاكيد مي كنم اين فقط يك برش به متن است نه بيشتر!
راستي ( Truth ) صفت نيست در معناي غير انطباقي ي ان (انجا كه قابل الصاق به رخداده ها نيست ).براي ان التر ناتيو هاي ديگري مي توان نهاد.......باز گفت انها شايد تكراري ناجالب باشد اما در همه ي اشكال غير ارسطو يي راستي (صدق ) مي توان گفت كه راستي درونمان (Immanent )است در اتفاقي بزرگتر( ذهن/ زبان/متن/بافت و....)و به حاق واقعيت راهي ندارد.زماني راستي عروت الو ثقاي انديشه ورزي بود اكنون نه.راستي و ناراستي امروزه مفاهيمي هستند در حال دگر ديسي و داراي شعاع اثر گذاري كم . خطر ناك هم ميتوانند باشند چنانكه تا كنون بوده اند .عبوسند !راستي را فراموش كن!انها جاي خود را به چيز هاي ديگري داده اند (يا بهتر است بگوييم هنوز نداده اند) دنياي امروز هنوز در اين باره به اجماع نرسيده است.اكنون پرسش اين است چيست ان عروت الو ثقايي كه دنياي امروز خود را حول محور ان خواهد تنيد؟ نظر شما چيست؟
ما حصل سخن اينكه راستي چون صفت نيست لاجرم تفضيل بردار هم نيست يعني تر و ترين نمي پذيرد(راست تر و راست ترين!)
نوشته هايي كه در انها سو يه ي سخن مستقيمن در باره ي راستي است معمولن پاكيزه نيستند.اين گونه نوشته ها از اين توانايي زبان بر مي ايند كه زبان مي تواند درباره ي خودش سخن بگو يد (چون محمول صدق داخل زبان قرار دارد) براي كنترل و پاكيزه كردن سخن بايد مرز ها را مشخص كرد بايد لايه هاي زباني ي متفاوت را صاحب هستي ها و گرامر هاي متفاوتي دانست كه تداخل انها مي تواند زبان _اين خانه ي هستي !_را به مهمتر ين مانع همرسانش تبديل كند.(با احترام به الفرد تارسكي )
انسانها جانوراني زبان ور هستند (حيوان ناطق) .جانوري و زبان وري يا اگر مي پسنديد جان_زبان_وري كه وجود يه ي ماست نيازمند مراقبتي مخصوص است.حقوق بشر تبلور حقوق تن_رواني افراد در مناسبات اجتماعي است اما از زبان هم مراقبت مي كنيم؟